Deprecated: Function get_magic_quotes_gpc() is deprecated in /home/niloblog/public_html/txt/makefulltextfeed.php on line 36
Deprecated: filter_var(): explicit use of FILTER_FLAG_SCHEME_REQUIRED and FILTER_FLAG_HOST_REQUIRED is deprecated in /home/niloblog/public_html/txt/makefulltextfeed.php on line 166
Deprecated: define(): Declaration of case-insensitive constants is deprecated in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedWriter.php on line 2
Deprecated: define(): Declaration of case-insensitive constants is deprecated in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedWriter.php on line 3
Deprecated: define(): Declaration of case-insensitive constants is deprecated in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedWriter.php on line 4
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedWriter.php on line 201
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 104
Deprecated: implode(): Passing glue string after array is deprecated. Swap the parameters in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/simplepie/library/SimplePie/Parse/Date.php on line 544
Deprecated: implode(): Passing glue string after array is deprecated. Swap the parameters in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/simplepie/library/SimplePie/Parse/Date.php on line 545
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 133
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 104
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 133
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 104
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 133
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 104
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 133
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 104
Warning: Use of undefined constant ATOM - assumed 'ATOM' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/niloblog/public_html/txt/libraries/feedwriter/FeedItem.php on line 133 ایرانبومhttp://www.iranboom.ir/تلمیح به فلکیات در فصلی از عبهرالعاشقین روزبهان بقلی شیرازیhttp://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/17649-talmih-rozbahan-shirazi.htmlhttp://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/17649-talmih-rozbahan-shirazi.html<div class="article-tools clearfix"> <dl class="article-info"> <dd class="category-name"> <a href="http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat.html">ادبيات</a> </dd> <dd class="published"> نمایش از چهارشنبه, 24 آذر 1400 12:14 </dd> </dl>
</div>
<p><span>رضا آقازاده</span><br /><span>کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی</span></p><p><strong><span>دیباچه</span></strong></p><p><span>عبهر العاشقین تألیف عارف قرن ششم هجری روزبهان بقلی فسایی [ثَم شیرازی] و به نظر میآید نام کاملتر او با توجه به کتابهای ذکر نَسَب ابومحمدپورِ ابی نصرپورِ روزبهان بقلی فسایی شیرازی (522- 606 ﻫ.ق، 588 خورشیدی) است. این کتاب با ویرایش هانری کربن و محمد معین به چاپ رسیده و آگاهیهای موجود از نامِ او را میتوان در دیباچه این کتاب جستجو کردن. (انتشارات منوچهری، چاپ نخست: 1382).</span></p><p><span>عبهر را گل نرگس زرد و یا یاسمین و بستان افروز نیز آوردهاند: عبهر: نرگس، یاسمین، بستان افروز (اقرب الموارد، منتهی الارب، آنندراج). نرگس که در میان آن زرد باشد به خلاف شهلا که سیاه باشد (غیاث اللغات، مهذب الاسماء).</span><br /><span>لغت نامه دهخدا</span></p><p><span>گل نرگس در ادب پارسی به غمگینی معروف است و شاید در اینجا آن غمِ عشق و جاودانی عاشقان باشد و یا با توجه به معانیِ دیگرِ واژه بتوان آن را به بوستان عاشقان معنا کرد. </span></p><p><span>ببوییدم او را وز آن بوی او</span><br /><span>بر آمد ز هر موی من عبهری</span><br /><span>منوچهری</span></p><p><span>در آفتاب عبهر تو هست تازهتر</span><br /><span>کز فر و تازگی برد از عبهر آفتاب</span><br /><span>خاقانی</span></p><p><span>سوسن او به گونه سنبل</span><br /><span>لاله او به رنگ عبهر اوست</span><br /><span>خاقانی</span></p><p><span>فصل هفدهم از کتاب عبهرالعاشقین ویژه عشق انسانی است؛ «فی خلاصه العشق الانسانی». دو بندِ آغازین این فصل یعنی بندهای 185 و 186درباره آغاز و جنبش درونی در دریافت حقیقت عشق و شور و غوغای عرفانی حاصل از این لذت است،روزبهان این دریافتها و دگرگونیهای درونی را با استفاده از اصطلاحات ستارهشناسی و تلمیح به فلکیات بیان نموده است. لذت و شوق حاصل از عشق در زبان روزبهان به چرخش بیوقفه خورشید و ماه و قمرهای سیارهها در مداراتِ آسمان و بروج فلکی مانند میشود.</span></p><p><span>این دو بند پُر است از اصطلاحات کلیدی و مهم در ستارهشناسی که روزبهان بقلی توانسته با دستمایه قرار دادن آنها به زیباییِ سخناَش بیافزاید. روزبهان نیز همچون دیگر عرفا و فلاسفه و ادیبان و دانشمندان این سرزمین از دانش و پیشینه ستارهشناسی بهرهها دارد و در اثبات و یا تفهیم سخنان خود از اصطلاحات این دانشِ با ارزش – ستارهشناسی- سود میبرد. شناخت افلاک و گردش هفت اَپاختر (سیاره) در مدارات خود و نامها و طالع هر یک در فهم سخنان این بزرگان از ابزار شناخت است. روزبهان بقلی این نامها را به گونه عربی آن آورده ولی برخی ستارهشناسان همچون شهمردان بن ابی الخیر رازی در کتاب «روضهالمنجمین» هر دو نام پارسی و عربی این اصطلاحات را به دست میدهد. دانستن نام پارسی اصطلاحات نجومی نوعی خودباوری و اعتماد بنفس در دانشجوی ایرانی به بار میآورد و ذهن دانشجو را به پیشینههای ایرانیِان دانش سوق میدهد.</span></p><p><strong><span>روش کار</span></strong></p><p><span>در ادامه این دو بند را از اصل کتاب آورده و روشنگریهایی پیرامون مسائل ستارهشناسی و مفهومی در حد بضاعت بیان میگردد. در پایان برخی آگاهیهای نجومی از کتاب «روضه المنجمین شهمردان بن ابی الخیر رازی» دانشمند قرن پنجم برای مراجعه و استفاده بیشتر خواننده آورده شده است.</span></p><p><span>الفصل السابع عشر</span><br /><span>فی خلاصه العشق الانسانی</span></p><p><span>(185) اعلم یا اخی- زادَک الله فهم القاء السّمع- که چون شموس و اقمارِ افلاکْ در ابراجِ افلاکِ جانْ به سیرِ حقیقت در آمد، نقطه زمینِ دل- که مرکزِ فلکِ عشق است- به دَوَرانش بین اَطباقِ سَمواتِ طبایعْ به سرعتِ هیجان مقیَّد کرد؛ درجات و مقامات و منازل در طرایقِ غیبْ روحِ ناتوانِ عشق را سُلّم شد. به هر لحظهئی نجومِ بروجِ سعادت در جهانِ دل و صورتْ اشکالهاء غیبی حادث کند.</span></p><p><span>سخن را با گفتاری دعاگونه آغاز کرده است: [اعلم یا اخی- زادَک الله فهم القاء السّمع- ]: بدان ای برادر -خداوند فهمیدن آن چه باگوش درک میکنی را در تو بیفزایاد! - همان گونه که در آسمان و جهان طبیعت خورشید و ماه و افلاک و بروج است که در بروج فلکی به سیر و گردشاند، به همان شکل در جانِ آدمی نیز خورشید و ماه و افلاک و بروجی است که برای درک حقیقت در بروج جان به گردش هستند. این سخن میتواند اشارهای باشد به عالم صغیر به مثابه عالم کبیر در اندیشههای ایرانی که در متون ایرانی همچون کتاب بُندهشبدان اشاره شده است: </span></p><p><span>«تن مردمان بسان گیتی است، زیرا گیتی از آب سرشکی ساخته شده است. چنین گوید که این آفرینش نخست همه آب سرشکی بود، مردمان نیزاز آب سرشکی میباشند. همانگونه که گیتی را پهنا با درازا است مردمان نیز به همان گونهاند: هر کس را درازا [به اندازه] پهنای خویش است. پوست چون آسمان، گوشت چون زمین، استخوان چون کوه، رگان چون رودها و خون در تن چون آب در رود، شکم چون دریا و موی چون گیاه است. آنجا که موی بیش رسته است چون بیشه. گهر تن چون فلز، آسن خرد چون مردم، گوشان سرود خرد چون گوسپند و گرمی چون آتش است. دست و پایافزار چون هفتان و دوازدهان. شکم خورش گواراست چون ابر و آتش وازیشت. دم برآوردن و فروبردن چون باد است. جگر چون دریای فراخکرت، بندکده تابستان؛ اسپرز چون ناحیت اپاختر که جایگاه زمستان است...»</span><br /><span>(بُندهش، مهرداد بهار، رویه 123)</span></p><p><span>[نقطه زمین دل]: دل را به زمین تشبیه کرده به دلیل مرکزیت زمین در عالم چه قدما اعتقاد داشتند که زمین مرکز عالم است و در واقع رصد ستارگان با این پیش فرض انجام میشده است که زمین ثابت و مرکز ثقل جهان است.</span><br /><span>[اَطباق سموات طبایع]: یعنی طبایع چهارگانه صفرا، سودا، بلغم، دم و یا چهار حالت گرمی، سردی، خشکی، تری یا رطوبت. </span><br /><span>[نجومِ بروجِ سعادت]: اشاره به سعدی و نحسی هفت اَپاختر در بروج دوازدهگانه دارد، مشتری سعد بزرگ و کیوان نحس بزرگ است.</span></p><p><span>وجود آدمی همانند دوایر آسمانی مدام در چرخشاَند، هَنگامی که جان آدمی با تمامی قوای خود(خورشید و ماه و...) در پی خواستن به دنبال(سیر) حقیقت در آمد، دل به دلیل مرکزیتی که در وجود آدمی دارد با دَوَران خود میان طبقات آسمانهای چهار طبعبه سرعت این هیجان را مقید کرده یعنی به طبایع مسلط شده و آنها را به بند میکشد. در این حالت است که انسان آماده دریافتهای درونی میشود چه حواس و طبایع از مشغولیات ذهن و تن رهایی یافتهاند درجات و مقامات و منازل در راههای غیب برای روح ناتوان عشق یکی یکی مسلم شده و در هر لحظهای ستارگانِ برجهای سعد در جهان دل صورت شکلهای غیبی حادث میکند. اشاره به سعدی و نحسی هفت اَپاختر دارد.</span></p><p><span>روشنگری اینکه تسلط بر طبایع و حواس طریقتی است که در ایران کمینه پیشینهاش را در گاتهای زرتشت باید جستن نخستین گام «راستی» را پیشه کردن است، رفتن به سوی راستی،«دانایی» را به همراه میآورد و انسان باید بکوشد تا «سروش»(دریافت درونی، وجدان) در دلش آوا دهد(گاتها، 12/ 43)، بهترین راه بالندگی و تسلط بر حواس و طبایع از دیدگاه زرتشت «اندیشیدن در آرامش» است(همان، 15/ 43). پس از این دو مرحله است که سخن از «حواس دهگانه» به میان میآورد: «ای مزدا اهورا این از تو میپرسم مرا به درستی بازگوی چگونه در پرتو راستی نیروهای دهگانه برونی و درونی من زایا و نیرومند و فروزان میگردند تا با آنها رسایی و جاودانگی را دریابم و آن دو را نیاز مردمان گردانم.»(همان، 18/ 44). آن چه روزبهان از آن سخن به میان میآورد راهِ عرفان و طریقت حکمای اقدم در این سرزمین است یعنی شناخت خود و سیر و سلوک درونی. اندیشیدن خود ارزشگذاری شده است؛ اندیشه باید نیک باشد نه بد، این را بهمن نامیدند یعنی «اندیشه نیک»، از اندیشیدن نیک است که به پارسایی یعنی «اَردیبهشت» توان رسیدن، پس از این تو شهریار وجود خویش خواهی شد یعنی «شهریور»، آنگاه است که به بالندگی میرسی و مردمان را راهنما میشوی یعنی «سپندارمذ»، به کمال میرسی یعنی «خرداد» و جاودان در هستی، میشوی یعنی «اَمرداد». این شش را اَمشاسپندان نامیدند.</span></p><p><span>(186) گه زهره بربطِ عشقْ در مقامِ عشق زند. گه مشتری در منزلِ کیوانْ آئینهداریِ حُسن کند و در آن مرآت که صفتِ فعلست، حقیقتْ روی حقیقت نماید. گه کیوان در بامِ فلکِ هفتم- که اثباتِ عقلِ کُلّست- شهرِ عشقْ به سلطنتِ حکمت و توحید بگیرد. مرّیخ در بزمِ جان به شمشیرِ عقلِ کلّ سر نفسِ کلّ بر دارد. عطارد-که عقل روحانیست- در مدارج غیب از اشکالِ غیب در دُرج خیالِ روحانی حرف مزوّر نویسد. شمس صفت- که روحِ اوّلست- از کوهسارِ عقولِ ربّانی در جهان روحانی سیر کند و ظلمتِ طبایع از طرْف حقایق بِبَرد. قمر – که سرِّ ضمیرِ فواد است و نورِ غیب که پیشرو عکس روحست- ولایت اقالیم فضاء دل را مربّی باشد، بهر یکی بعد از سکونِ سلطنت و آشوبِ ملک در ملکوتِ کبری به إذنِ اسرارِ الهام و حقیقتِ کلامْ مقامی از مقامات پیدا کند، اخلاق را بپروراند و اشجارِ احوالْ در زمین دل برویاند.</span></p><p><span>[گه زهره...]:زهره(اَناهید، ناهید) فلک خرمی و اعتدال و رطوبت و تری است. در چنین حال طربناکی که جان در کشف حقیقت، راههای غیب را شناخته و هر لحظهای در جهانِ دل و صورت شکلهای غیبی حادث می-شود زهره در مقام عشق بربط عشق مینوازد.</span></p><p><span>[ گه مشتری در منزلِ کیوانْ...]: مشتری(هرمزد) که درستارهشناسی سعد بزرگ است در منزل کیوان که نحس بزرگ است آیینهداری حُسن میکند و در آن آیینه، حقیقت روی مینماید. آیینه صفت فعل و عمل است. سعد و نحس به هم بر آمده و از میان میرود و حقیقت روی میکند. </span><br /><span>[گه کیوان...]: کیوان فلک خشکی و سردی و ساکنی است و هفتم فلک است. کیوان در بام فلک هفتم که اثبات عقل کل است با حکمت و توحید، شهر عشق را تصاحب میکند! </span></p><p><span>[مرّیخ در بزمِ جان...]: مریخ(بهرام) فلک آتش و خشکی و خصومت است از این روی است که در نگاه روزبهان شمشیر به دست گرفته یعنی با شمشیر عقلِ کُل سِرِّ نفسِ کُل بردارد.عقل کل و نفس کل در واقع اشاره به کیفیت صدور موجودات از صادر اول است. همه فلاسفه به مبحث کیفیت صدور موجودات نپرداختهاند. گویا پورسینا و فارابی بیشتر توجه نشان داده و پیشتر از آن دو افلاتون ولی پیشتر از افلاتون نیز در اندیشههای ایرانی و در اوستا در قالب مبحث اَمشاسپندان مطرح شده است و به گفته روانشاد عباس مهرین شوشتری امشاسپندان تجلیات اوهرمزدند که در فلسفه پَسین به گونه کیفیت صدور موجودات عنوان گردیده است. </span></p><p><span>تاریخ ادبیات عصر اوستایی، عباس مهرین شوشتری: 96</span></p><p><span>این شش امشاسپند به همراه خود اوهرمزد به هفت امشاسپند شناخته میشوند. اینان همانهایی هستند که در قرون پسین هفت مرحله عرفانی را رقم میزنند. </span></p><p><span>١. وهومنَ/ بهمن/ اندیشه نیک/٢. اَشَه وَهیشتَ، اَردی بهشت/ بهترین راستی/٣.خْشَثْرَ وَئریَه، شهریور/ شهریاری مورد آرزو/٤. سپنتا آرمَئیتی، سپندارمزد/ اسفند/٥. هَئورْوَتاتَ، خرداد/ کمال/ ٦. اَمِرِتاتَ، اَمُرداد/ بیمرگی.</span></p><p><span>[عطارد-که عقل روحانیست- ...]: عطارد(تیر)در ستارهشناسی فلکِ علم و معرفت و حیله است بدین دلیل است که عطارد را عقل روحانی نام نهاده است که در مدارج غیب و از اشکال غیب در دُرجِ خیالِ روحانی حرفهای شیرین و مزور مینویسد. </span><br /><span>[شمس صفت...]: شمس(مهر) فلک پادشاهی و قدرت و نور و حشمت و بزرگی است، همچون شمس که روح اول است از کوهسار عقول ربانی در جهان روحانی سیر کند و تاریکی طبایع را از چهره حقایق بِبَرد، آخر این چهار طبع پردههای کشف حقایقاَند. طبایع همچون حواس دهگانه درونی و بیرونی(بینایی، شنوایی،... قوه مشترکه، قوه مصوره،...) از موانع کشف حقیقتاند. زرتشت در گاتها راه غلبه بر حواس دهگانه را اندیشیدن در سکوت میداند، با غلبه بر حواس است که پردههای حواس و طبایع کنار رفته و سروش درونی به ندا در میآید.</span></p><p><span>[قمر – که سرِّ ضمیرِ فواد است]: قمر(ماه) فلک زمان و دلیل چیز است. ماه تنها قمر سیاره زمین است. از آنجایی که دل آدمی را به زمین تشبیه کرده بود اکنون با آوردن گفتار «قمر – که سرِّ ضمیرِ فواد است...»، بر تأثیرات ماه بر زمین صحّه گذاشته است. میگوید:ماه سرِّ ضمیر دل است و نور غیب که پیش رو عکس روح است، ولایت اقلیمهای فضای دل را بر عهده داردو به اذن اسرار الهام و حقیقت کلام، مقامی از مقامات پیدا کند، اخلاق را بپروراند و درختان احوال در زمین دل برویاند. گِرانش (جاذبه) ماه بر آبخواست و آب-کاست(جذر و مد) و بر رویش گیاهان و درختان تأثیر دارد.]</span></p><p><span>پس از دریافت این بارقههایِ شناخت از بند 187 به بعد بر دریافت این جریانات صحّه میگذارد. بند 187 را میخوانیم و خوانندگان را برای مطالعه بیشتر بدان کتاب رَه مینماییم:</span><br /><span>(187) از بُطنانِ غیب و سرّ فعل در جهانِ دل و جان، نوری از انوارِ صفت وزیدن گیرد. جمیعِ اشکالِ باطن از پوستِ افعال بیرون آیند و در فضاء صفاء فعل و مرغزارِ لوایحِ کشوفِ غیبِ صفت، منزل کنند و هر یکی؛ از طبعِ معادن انسانی و روحانی و جسمانی و حیوانی بیرون آیند و از حق به حق منزل خواهند، در سرابِ فقد در سایه صفت بنشینند تا انوار تجلی بیالتباس در رَسَد و همگنان را ذوقِ حقیقت بدهد؛ نارسیدگانِ افعال را در عینِ نورِ تجلی برَساند و در حقیقت از منزل تلوین به جهانِ تمکین رَساند.</span><br /><span>عبهرالعاشقین، هانری کربن و محمد معین: 89 </span></p><p><strong><span>پیوستها</span></strong></p><p><span>فلک چیست و هفت اَپاختر (سیاره) کدامند و هر یک از هفت اَپاختر بر چه چیز دلالت دارد؟ فهم اینکه هفت اَپاختران مفید چه معنایی هستند و ستارهشناسان چه معنایی از آن میفهمیدند به فهم سخن روزبهان بقلی کمک میکند. به عنوان مثال میدانیم که سیاره مشتری در زبان ایرانی هرمزد/ اورمزد است، از طرفی مشتری منتسب است به فلک جان و خرد؛ اورمزد نیز از دو بخش اهورا مزدا تشکیل شده است و مزدا را خرد ترجمه میکنند، از این جاست که میتوانیم دلیل نامگذاری این سیاره به نام اورمزد را به دست ایرانیان بفهمیم. </span></p><p><strong><span>نامهای پارسی اصطلاحات ستارهشناسی</span></strong></p><p><span>خورشید (شمس)، ماه(قمر)، اقمار(سیارههای کوچکی که به گرد سیارهای میچرخند)، افلاک (جمع فلک، مدارهایی که سیارهها در آن مسیر به گرد خورشید میگردند.)، اَبراج (جمع بُرج، بروج دوازدهگانه)، زمین (مرکز فلاک، مرکز عالم قرار دارد)، اَطباق(طبقات، طبقههای آسمان)، طبایع (چهار آخشیج، چهار عنصر آب، زمین، آتش و هوا)، بروج سعادت (سعدی و نحسی بروج).</span><br /><span>اَپاختر/ اَپاختران (سیاره/ سیارات)، هفت اَپاختر(هفت سیاره)، ماه(قمر)، تیر(عطارد)، اَناهید(زهره)، مهر(شمس)، بهرام(مریخ)، هرمزد(مشتری)، کیوان(زحل).اَختر/ اَختران(ستاره/ ستارهها).</span></p><p><strong><span>هفت اَپاختر</span></strong></p><p><span>مرحله نخست در فهم سخنان عرفانی روزبهان بقلی شناختن نامهای هفت اَپاختر است. این نامها را به پارسی و عربی و دلیل انتساب هر یک را از کتاب روضه المنجمین شهمردان بخوانیم:</span></p><p><span>«باب اول: نهاذ فلکها و ستارگان که بر کذام فلک باشند</span><br /><span>[بدانک] ایزد عزّ و جل بقدرت خویش هفت فلک آفریذ، گرد بر گرد از گوئی چنانک طول و عرض و عمق مساوی یکدیگر باشذ و نهاذشان اندر میان یکدیگر[است] و از گردش نیاسایذ و هر فلکی را جای ستاره[ی] کرد.</span><br /><span>اول فلک قمر ماه(فلک زمان و دلیل چیز). دوم فلک عطارد تیر(فلک علم و معرفت و حیله).سوم فلک زهره اَناهید(فلک خرمی و اعتدال و رطوبت و تری). چهارم فلک شمس مهر(فلک پادشاهی و قدرت و نور و حشمت و بزرگی). فلک پنجم مریخ بهرام(فلک آتش و [خشکی] و خصومت). ششم فلک مشتری هرمزد و برجیس(فلک جان [و خرد] و حرکت و بها و توانگری[و خواسته]). هفتم فلک زحل کیوان(فلک خشکی و سردی و ساکنی)»</span><br /><span>روضه المنجمین: 58</span></p>
<p><span><img src="http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/9404/005/aks-14000902-05.jpg" alt="" width="315" height="206" /></span></p>
<p><span><img src="http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/9404/005/aks-14000902-06.jpg" alt="" width="387" height="318" /></span></p>
<p><span>تصاویر از نویسنده</span></p>
<p><span>ورای هفتم فلک فلک هشتم قرار دارد و ورای آن را فلک الافلاک میگویند.</span></p><p><strong><span>سعد و نحس اَپاختران</span></strong></p><p><span>اما سعدی و نحسی اَپاختران مرحله دوم در شناخت مفاهیم عرفانی روزبهان بقلی است. این سعدی و نحسی را از روی کتاب روضه المنجمین شهمردان بخوانیم: «منجمان متفقاند که زحل نحس بزرگ است و مشتری سعد بزرگ و مریخ نحس کوچک و زهره سعد خرد و شمس سعد از دوستی و نحس از دشمنی و قمر بذات خویش سعد است لکن از جهت نهاذ او پیوستن [با] ستارگان بگردذ و عطارد[ممتزج] با سعد، سعد و با نحس، نحس و پذیرنده طبعهاست و چون تنها بوذ بسعادت گرایذ و رأس[و ذنب را بعضی گویند: رأس] با سعد، سعد است و با نحس، نحس و ذنب بخلاف این، با سعد، نحس و با نحس سعد و همچنین گفتهاند که رأس مشتری را سوذ کنذ و زهره را نه سوذ کند و نه زیان و دیگر ستارگان را زیان کنذ و ذنب همه ستارگان را زیان کنذ الا زحل را که قوت بیافزاید اما آنچ درستتر دارند آنست[کی] رأس اگر با سعد بوذ و اگر با نحس و [آن طبع و] دلیل را زیادت و پایندگی دهذ و چون ذنب بوذ تفریق کنذ و بپراکنذ و حکم جز بر مجاسده نیست.»</span><br /><span>روضه المنجمین: 61</span></p><p><strong><span>منابع</span></strong></p><p><span>رازی، شهمردان بن ابی الخیر ، 1382، روضه المنجمین، مرکز نشر میراث مکتوب، چاپ نخست</span><br /><span>بقلی شیرازی، روزبهان، 1383، عبهر العاشقین، هنری کربین و محمد معین، نشر منوچهری، چاپ چهارم</span><br /><span>وحیدی، حسین، 1365، گاتها، نشر آفتاب، چاپ نخست</span></p>
<p><img src="http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/9404/005/aks-14000902-07.jpg" alt="" width="232" height="328" /></p>
<p><span><img src="http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/9404/005/aks-14000902-08.jpg" alt="" width="250" height="328" /></span></p>
<p><span>پایان</span><br /><span>اردیبهشت 1396 خورشیدی</span><br /><span>رضا آقازاده</span></p>
<div id="jc">
<h4>نوشتن دیدگاه</h4>
</div>Wed, 15 Dec 2021 12:14:42 +0000fa-irtext/htmlhttp://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/17649-talmih-rozbahan-shirazi.htmlویژهادبياتزبان و ادب فارسيدیدگاه ابوالکلام آزاد دربارهٔ (ذوالقرنین) و تأثیر آراء او بر مفسران پس از خودhttp://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/17648-korosh-bozorg-zolgharnein-abolkalam-azad.htmlhttp://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/17648-korosh-bozorg-zolgharnein-abolkalam-azad.html<p><span>برگرفته از صحیفه مبین، بهار و تابستان 1391 ، شماره 51</span></p><p><span>دکتر جمشید جلالی شیجانی</span><br /><span>استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شهر ری</span></p><p><span>چکیده</span></p><p><span>یکی از موضوعات مهم و مناقشه برانگیز در تفسیر قرآن، شناسایی ذوالقرنین است. مفسران مسلمان از دیرباز در این باره به بحث پرداخته، و ویژگیهای مذکور در قرآن کریم برای ذوالقرنین را با چندین مصداق متمایز منطبق نمودهاند. از جمله، گروهی ذوالقرنین را از پادشاهان قبیلۀ حمیر در یمن، و سدی را نیز که بنایش در قرآن کریم به وی منسوب شده است، همان سد مشهور مأرب دانستهاند. گروهی نیز بر این باورند که ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است. گروهی نیز، او را همان کوروش کبیر، پادشاه هخامنشی میدانند. فرضیۀ اخیر، نخستین بار توسط ابوالکلام آزاد و در تفسیر وی ترجمان القرآن مطرح گردیده است. وی در تفسیر خویش کوشیده است با مطالعهای انتقادی، نخست یکایک فرضیات پیشین را نقض، و آن گاه به شیوهای تحلیلگرایانه نقلهای قرآن در بارۀ ذوالقرنین را با شواهد باستانشناسانه، تاریخی، زبانشناسانه و جغرافیایی تطبیق دهد و از دیدگاه خویش دفاع نماید. بناست که در این مطالعه، با مروری بر شواهد و فرضیات مختلف در این زمینه، نخست با فرضیۀ پیش گفتۀ ابوالکلام آزاد آشنا شویم و آن گاه، بازتاب آن را در ادبیات تفسیری متأخر جهان اسلام بازشناسیم.</span></p><p><span>کلمات کلیدی</span><br /><span>ذوالقرنین، کوروش، ترجمان القرآن، یأجوج و مأجوج، سد مأرب</span></p><p><strong><span>مقدمه</span></strong></p><p><span>یکی از حکایات تاریخی که در قرآن بیان شده، داستان ذوالقـرنین است. گرچه در یادکرد این داستان قرآنی، برخی الفاظ و تعابیر غریب کاربرد یافته کـه موجب اختلاف نظرهای گـستردهای مـیان مفسران شده است، میتوان به طور کلی حکایت وی را بر پایۀ قرآن کریم، چنین تقریر کرد: از پیامبر (ص) در بارۀ ذوالقرنین بسیار پرسش میکنند و پیامبر (ص) به حکم وحی ایشان را به شرحی از حال وی، اینچنین رهـنمون میگردد که خداوند به ذوالقرنین در زمین امکانات و تواناییهای گستردهای عطا فرموده بود. او نیز، در گسترش این تواناییها کوشید؛ آن سان که تا مغرب خورشید پیش رفت و در جایی که خورشید در چشمهای سیاه غروب مـیکرد، گـروهی را یافت و در میانشان به عدل داوری نمود. او به راه خویش ادامه داد و تا محل طلوع خورشید پیش رفت. آنجا قومی را دید که هیچ ستری در برابر خورشید نداشتند. باز هـم سـیر کرد؛ آن قدر که به مکان دو سد رسید و در پایین آن دو سد، قومی را دید که گویی هیچ نمیفهمند. آنها به ذوالقرنین گفتند یأجوج و مأجوج در زمین فساد میکنند. آیا ممکن است از ما خـراجی بـگیری و در عوض، میان ما و ایشان حائلی پدید آوری؟ ذوالقرنین گفت آنچه خدا به من ارزانی داشته، از خراج شما بهتر است. پس اگر میخواهید کمک بکنید، با نیروی کار یاریم رسانید. بدین سـان، بـا آهـن و روی گداخته میان دو کوه سدی بـرکشید، آنسـان که یأجوج و مأجوج نه توانستند از آن بگذرند و نه، در آن رخنهای پدید آورند. ذوالقرنین گفت این استحکام، حاصل لطف خداست؛ اما وقتی کـه امـر الهی فرارسد، این سد با همۀ عظمتش یارای مـقاومت نـخواهد داشت (رک : کهف/ 83 ـ98).</span></p>
<p><span><img src="http://www.iranboom.org/posheh/aks-ha/9404/005/zolgharnein-omidataeifard-.jpg" alt="" width="346" height="640" /><br />طراحی تندیس مرد بالدار (کوروش بزرگ) در پاسارگاد طراحی از امید عطایی فر</span></p>
<p><span>شناخت ذوالقرنین به عنوان یک شخصیت تاریخی کهن، محل توجه بسیاری از مفسران و مورخان و اندیشمندان اسلامی بـوده اسـت. در مـورد تطبیق نصوص قرآن با شخصیت ذوالقرنین و نیز دربارۀ سد و مـکان جغرافیایی آن و قوم یأجوج و مأجوج اقوال و آراء متضارب، فراوان است. اغلب مفسران کوشیدهاند با تعمق در این داستان و با تکیه بـر مـنابع روایـی و تاریخی قابل دسترس در عصر خویش، تصویری موجّه از این داستان قرآنی بـازنمایند و بـسیاری از ایشان بدین منظور، فرضیههایی متمایز ارائه نمودهاند.</span></p><p><span>از جملۀ این مفسران، یکی ابوالکلام آزاد، مسلمان صاحب منصب هندی و از پیـشگامان جـنبش اسـتقلال هندوستان به رهبری گاندی است. وی همواره سعی نموده است از قرآن، تـفسیرهایی خـرد پذیـر و در قالبی علمی و مبتنی بر مستندات مطرح نماید؛ همچنان که در ارائۀ فرضیۀ خویش در بارۀ تطابق ذوالقـرنین بـا کـورش کبیر نیز چنین کرده است. در این مطالعه بناست نظریۀ وی را در بارۀ این مسئله بازخوانی کـنیم.</span></p><p><span>1. شـخصیت و آرای علمی ابوالکلام آزاد</span></p><p><span>الف) مروری بر حیات فردی و اجتماعی وی</span></p><p><span>احمد فیروزبخت، مشهور به ابوالکلام آزاد، در سـال 1305ق/ 1888م در مـکه، از مـادری عرب به دنیا آمد. پدر وی از عالمان دینی، و خاندانش از عالمان ایرانی سنی مذهبی بودند که در دوران صـفوی به افغانستان ـ هرات ـ و سپس به بنگال کوچیدند. پدرش که از جنگهای داخلی استقلال هند بـه سـتوه آمـده، و از بنگال به مکه گریخته بود (سراج الاسلام1، پاراگراف اول)، آنجا با دختر یکی از عالمان عرب ایـن شـهر ازدواج کرد و احمد، نتیجۀ این ازدواج بود («یادبود...»2، پاراگراف دوم). در سال 1898م، وقتی وی حـدود ده سـال بیش نداشت، از مکه به هند آمد و در کلکته اقامت نمود (ابوالکلام، هند...، 14؛ عالم زاده، 307).</span></p><p><span>وی به اقـتضای مـحیط خـانوادگی خود، نخست با تحصیلات سنتی اسلامی پرورش یافت و از آن پس در محیط چند فرهنگی هـند، بـا مکاتب و اندیشههای گوناگون و دانشهای مختلفی همچون علوم پایه، فلسفه، طب و ریاضیات، آشنایی پیدا کرد؛ همچنان کـه زبـانهای مختلف عربی، فارسی، اردو و انگلیسی را فراگرفت. پدرش با حضور وی در مدارس غیر اسلامی مخالف بـود و از ایـن رو، برای آن که از فراگیری دانشهای مختلف بـازنماند، مـدرسانی را اسـتخدام کرد که به وی تدریس خصوصی کنند. بـااینحال، سـالهای 1905ـ1908م، یعنی اوان جوانی و حدود سن 18ـ20 سالگی ابوالکلام، به دورۀ بحران روحی او تبدیل شد؛ زمانی کـه از مـرحلۀ حیرت و شک تا مرحلۀ انـکار پیـش رفت (ابـوالکلام، نـامهای...، 518)؛ زیـرا آموختههای تازۀ او با آنچه از مدرسان سـنتی خـویش آموخته بود، پیوندی نداشت (عالم زاده، همانجا). سرآخر، به جایی رسید که بـه قـول خودش، زنجیرهای عادات و تربیت قدیمی را کـه بر دست و پای او بسته شـده بـود، گسست و بر آن شد راه خویش را خـود بـیابد (ابوالکلام، نامهای، 514). او در همین دوران تخلص «آزاد» را به سان نمادی برای برگزید تا بیش از این پایـبند بـاورهای کهن موروثی نباشد (همانجا). آشـنایی وی بـا انـدیشههای سر سید احـمد خـان هندی (1817ـ1898م) در این فرایند بـسی اثـرگذار بود (همو، هند، 13).</span></p><p><span>ابوالکلام از کودکی و اوان جوانی همچون یک شاعر و خطیب توانا ظاهر شد و تـحسین هـمگان را برانگیخت. او در سن هفده سالگی پا به مـبارزات سـیاسی برای اسـتقلال هـند نـهاد و در کنار گاندی و نهرو، چـهرهای سرشناس شد (مجتبایی، 579؛ عالم زاده، 309) و به عنوان یک فعال سیاسی، دانشمند و سرآخر، یک صاحب منصب هـندی شـهرت جهانی یافت.</span></p><p><span>او ده سال و هفت ماه از عـمر خـویش را در زنـدان سـپری کـرد (ابوالکلام، همان، 59؛ نـیز رکـ : بالجون1، 8). بااینحال، در اوج و حضیضهای زندگی و در مراحل مبارزات سیاسی و ایام گرفتاری در زندان، هرگز دست از مطالعه و تحقیق علمی بـرنداشت (مـشایخ، 21) و بـه خاطر تألیفاتش، بیش از هر مسلمان دیگر هـندی در جـهان اسـلام شـهرت یـافت (نـهرو، 576). وی بالغ بر چهل عنوان کتاب و شمار بسیاری مقاله تألیف نموده است.</span></p><p><span>در سخن از آثارش، نخست باید از ترجمان القرآن یاد کرد که یک تفسیر کامل از قرآن کریم به زبـان اردو ست. گذشته از آن، در کتابهایی همچون ام الکتاب، یا خدا در قرآن، یا عدل الهی در قرآن به تفسیر موضوعی قرآن پرداخته است. برخی دیگر از آثار وی نیز، تحقیقاتی تاریخی در بارۀ مسائل مطرح در قرآن بـه شـمار میروند؛ همچون ذوالقرنین یا کورش کبیر، یا اصحاب کهف. به همین ترتیب، گاهی نیز در آثاری همچون اسلام و مسیحیت، یا حقیقت فنا و بقا، یا قرآن بشریت را به پیشرفت هدایت مـیکند، از رویـکردی کلامی به دفاع از مبانی اسلامی پرداخته است. برخی دیگر از آثار وی نیز، تحقیقاتی تاریخی را دربردارند. از این جمله، کتاب شهید اعظم وی را که در بارۀ امام حـسین (ع) اسـت، یا اثرش در شرح حال حـسین بـن منصور حلاج و سرمد کاشانی شایان یادکردند (برای آثار وی، رک : ترول2، 165؛ نیز، عالم زاده، سراسر بخش آثار).</span></p><p><span>ابوالکلام به عنوان نخستین وزیر آموزش و پرورش هندوستان نیز، مـنشأ خـدمات فرهنگی بسیار شد. افـزون بـر آن که بنیادهای علمی فراوانی تأسیس نمود، آرای تربیتی و نظریات آموزشی خاص خود را نیز به عنوان وزیر آموزش و پرورش هندوستان در این کشور پی گرفت؛ آرایی که زمینۀ توسعۀ فرهنگی هند را پدید آورد (برای نمونهای از مـطالعات در بـارۀ نگرشهای تربیتی خاص وی، رک : ولی، سراسر اثر). نیز، در طول دوران زندگیش همواره به کار مطبوعاتی پرداخت و مجلات متعددی زیر نظر او منتشر میشدند. ابوالکلام آزاد پس از طی سالها زندگی پر فراز و نشیب در سال 1379ق/ 1958م در سن هـفتاد سـالگی در دهلی درگـذشت (امین، 1/ 114).</span></p><p><strong><span>ب) معرفی اجمالی «ترجمان القرآن»</span></strong></p><p><span>این تفسیر آخرین کتاب ابوالکلام است و از آن به عنوان مهمترین اثر وی و یکی از شـاهکارهای ادبی در قرن بیستم یاد میکنند (شیخ عطار، 366). نگارش این اثر نـاقص، بـیست سـال به طول انجامیده است و مهمترین اثر وی شمرده میشود (حسن، 78؛ صدیقی، 3). برخی علمای هند به این تفسیر بـه نـظر حیرت و تحسین نگریسته، و از مؤلف وی با عنوان «امام الهند» یاد کردهاند (حسین، 4). برخی نـیز، آن را بهترین و عالمانهترین تفسیر و ترجمۀ قرآن به زبان اردو میدانند (احمد، 50).</span></p><p><span>ترجمان القرآن از دو قسمت عمده تشکیل میشود؛ یکی «ام القـرآن»، و دیگری، «ترجمان القرآن». قسمت اول، دربردارندۀ تفسیر سورۀ حمد است که حدود دویست صـفحه از جلد اول را به خود اخـتصاص مـیدهد. قسمت دوم حدود 225 صفحه از جلد نخست و دو جلد دیگر را در بر دارد. هنوز جلد سوم که شامل مقدمه و بیست و چهار مبحث اساسی قرآنی است به چاپ نرسیده بود که ابوالکلام در گذشت (مهر، 102؛ ملک زاده، 309ـ320). به هـر روی، عمر وی آنقدرکفاف نداد که کار خود را به پایان برساند. او تنها 22 سوره از قرآن را ترجمه و تفسیر کرد، اما روش تفسیری و اهم آرای خود را در همین تفسیر ناقص بازنمود.</span></p><p><span>زمانی که چاپ دوم این کتاب منتشر شد (1355ق/ 1936م) ابـوالکلام در زنـدان بهسرمیبرد. پس از آزادی وی، افراد متعددی سعی کردند که این تفسیر را به زبان انگلیسی ترجمه کنند؛ ولی هیچ کدام رضایت آزاد را به دست نیاوردند. او نومید شده بود که در زمان حیاتش ترجمۀ انگلیسی ایـن کـتاب را ببیند. سرانجام سید عبداللطیف که در دانشگاه عثمانیه در حیدرآباد هندوستان تدریس میکرد و پیش از این کتابی را در بارۀ قرآن به انگلیسی نوشته بود، پسند خاطر وی افتاد و برای این کار برگزیده شد. عـبداللطیف در سـال 1967م در بمبئی ترجمۀ خود را به چاپ رساند (حسینی، 20).</span></p><p><span><strong><span>پ) روش تفسیری ابوالکلام</span></strong></span></p><p><span>توجه ابوالکلام به مسایل سیاسی و اجتماعی دوران معاصر به همراه مطالعات او در زمینۀ علوم دینی، برای وی فرصتی فراهم کرد تا در تـفسیر آیـات قـرآن هم رویکرد جدید و متفاوتی بـا رهـیافتهای سـنتی عرضه نماید؛ امری که سبب شد از یک سو تفسیر قرآن وی در معرض انتقاداتی قرار گیرد و از دیگر سو، عالمانی مختلف نیز بدان تـوجه و اقـبال کـنند.</span></p><p><span>وی در تفسیر خویش، بیش از همه از شاه ولی الله دهلوی، سید احـمد خـان و محمد عبده اثر پذیرفته بود (داگلاس، 214)؛ شخصیتهایی که گاه از آنها همچون پیشگامان روشهای نوین تفسیر قرآن (راترود، 110) یاد مـیکنند. بـااینحال، وی بـه شیوۀ این مفسران با نگاهی انتقادی مینگرد و روش خود را از آنها مـتمایز میکند. برای نمونه، در این که برای فهم بهتر قرآن باید مطالعۀ کتب عهدین را پی گرفت، یا این که از مـطالعات تـطبیقی ادیـان برای فهم بهتر قرآن بهره جوید، نتیجۀ اثرپذیری وی از تفکر سـید احـمد خان و شیوۀ تفسیری اوست (رام1، 14). وی معقتد بود همۀ این سه مفسر، با چالشهای مشابهی دست و پنجه نـرم کـردهاند و بـا وجود اختلاف روشها و دیدگاههایشان با وی، در کل رویکردی مشابه او دارند.</span></p><p><span>ابوالکلام در ایـن تـفسیر مـیکوشد معانی و مفاهیم قرآن را چنان دریابد که در زمان پیامبر اکرم (ص) و ادوار نخستین اسلامی فهمیده میشده اسـت (اسـمیث2، 128). او نـقش عقل و بصیرت را در فهم قرآن انکار نمیکرد و حتی معتقد بود که اگر نقش این دو را نـادیده بـگیریم تمام مطالعات قرآنی عبث و بیهوده خواهد بود (داگلاس، 219). بااینحال، باور داشت که بـا تـوسعۀ تـمدن اسلامی و راه یافتن دانشهای مختلف در میان عموم، بسیاری از الفاظ، تعابیر و اصطلاحات، و حتی هنجارهای فکری و عـرفهای اجتماعی تغییر کردهاند و بدین سان، مفسرانی که به این تحول بزرگ اجتماعی توجه نداشتهاند، مفاهیم و اصـطلاحات قرآن را متناسب عرف زمانۀ خویش دریافته، و به عمق معانی قرآن راه نجستهاند (رک : ابوالکلام، ترجمان...، II/ 10).</span></p><p><span>از جـملۀ مـهمترین تحولات اثرگذار بر فهم قرآن، یکی مثل مسلمانان به نوآوری، و فرهنگ حـاصل از آن اسـت. بـا ورود دستاوردها و فرهنگ و تمدن ایرانی و رومی به جهان اسلام و ترجمۀ متون یونانی، میل به نوآوری در نـگرش مـسلمانان در هـر چیزی از جمله قرآن فزونی گرفت و از این رو، بساطت و سادگی که در اندیشههای قرآنی نـسل اول مـسلمانان وجود داشت از بین رفت. به همین ترتیب، کاربست فلسفه برای فهم قرآن، سبب شد اصطلاحات فـلسفی مـتعددی وارد تفاسیر شود که در نتیجه، عبارات سادۀ عربی دارای مضامین و مفاهیم جدیدی شدند. کلمات قـرآنی در اصل، آن معنایی را که در پرتو مفاهیم یونانی از آن معنا برخوردار شـده بودند، نداشت. از جمله، کلماتی مثل خلود، برهان و تأویل معانیای به خود گرفتند که نخستین شنوندگان قرآن هرگز استنباط نمیکردند؛ چنان که مـشهود است، عموم تفسیرهای صحابه و تـابعین سـاده، و بهعکس، تفاسیر دورهـای بـعد استدلالی است.</span></p><p><span>اینها همۀ پیامدهای تـوسعۀ تـمدن اسلامی در زمینۀ فهم قرآن نبود. با رشد علم در جهان اسلام، چنین تـصور شـد که قرآن باید هر گونه کشف جدید علمی را پشتیبانی یـا تـایید نماید. بدین سان، هر گروهی از دانـشمندان، کوشیدند به هر شکل ممکن آیاتی از قرآن را همچون مؤید نگرش خویش جلوه دهند. از آن سو، با دور شدن تدریجی از دوران صدر اسـلام، اسـرائیلیات هـم که در اصل، داسـتانها و حـکایاتی برگرفته از فرهنگها و عقاید تازه گروندگان به اسلام بود، به مرور جایگاه روایاتی اسلامی را پیدا کرد و بر فکر مفسران دوره های بـعدی تأثیر گذاشت. تفسیر به رأی هم زمـانی رایـج شد کـه مـکاتب کـلامی مختلف به سنجش عـقاید یکدیگر و نقد آنها برخاسته بودند و هر گروهی با استناد به قرآن، سعی در اثبات نظر خـود و کـوبیدن خصم داشت. به همین ترتیب، در پایـان سـدۀ چـهارم هـجری، تـحقیق و تفحص در زمینۀ عـلوم اسـلامی به پایان خود نزدیک شد و اگر برخی استثنائات را کنار بگذاریم، تمایل به اتکاء به گذشتگان، ذهـن عـلما را در سـلطۀ خود گرفت (همو، II/ 10-16؛ نیز، رک : اکبرآبادی، 170 ـ163). بـدین سـان، ویـ در تـفسیر خـود مـنادی بازگشت به ذهنیت سادۀ اعراب در عصر نزول قرآن، و تکیه بر ذوق سلیم در فهم معانی آیات است. وی معتقد است صحابه در زمان نزول، قرآن را به درستی میفهمیدند، اما در زمانهای بـعد، گسترش و توسعۀ تمدن اسلامی پابه پای ثمراتی مثبتی که همراه داشته، فضایی را نیز پدید آورده که موجب شده است آیات مختلف، متفاوت از آن فهم نخستین دریافته شوند (ابوالکلام، همان، I/ 1).</span></p><p><span>وی بهویژه در تفسیر خود بـر آشتی میان ادیان و احترام به دینهای مختلف تأکید میورزد. او باور دارد اسلام نیامده است که دینی جدید به مردم عرضه نماید؛ بلکه هدف خداوند از ارسال پیامبر اکرم (ص)، نجات بخشیدن مردمان از نزاعهایی اسـت که برخاسته از خود ادیان است. او معتقد است قرآن همگان را دعوت میکند به تعالیم اصیل الهی بازگردند و معتقد است بدین سان، وحدت ادیان کشف خواهد شد (رک : سید عبدالله، 87؛ نـیز، برای مطالعاتی دربارۀ مبانی و روش تفسیر وی: حسنین، رضی خان، سراسر هر دو اثر).</span></p><p><strong><span>2. ادبیات بحث در بارۀ ذوالقرنین</span></strong></p><p><span>نام ذوالقرنین سه بار در قرآن مجید و هر سـه بـار هم در سورۀ کهف آمـده اسـت. در برخی کتب تفسیری، نزول این آیات با پرسشهای قریشیان از پیامبر اکرم (ص) به تحریک یهودیان پیوند میخورد (رک : قمی، 2/ 40؛ نیز، مجلسی، 12/ 172). افزون بر ذوالقرنین، در این داستان قرآنی که قوم یأجوج و مـأجوج هـم یاد میشود که بهجز این داستان، تنها در سورۀ انبیاء (آیۀ 95) ذکری از ایشان آمده است.</span></p><p><span>الف) مفهوم دو شاخ</span></p><p><span>از دیرباز مفسران مختلف درگیر این پرسش بودهاند که مراد از فرد صاحب دو قَرن (شاخ) چـه مـیتواند باشد؛ هـمچنان که به هویت قوم یأجوج و مأجوج نیز در قرآن مبهم اشاره شده است و قرینۀ آشکار دیگری نیز در آیـه دیده نمیشود که بتوان بر پایۀ آن، این شخصیت یا آن قـوم را بـازشناخت. گـاهی دو شاخ ذوالقرنین را بر آن حمل کردهاند که تاج وی دو شاخک یا برجستگی داشته است (زمخشری، 2/ 743)؛ همچنان که گاه با این تفسیر که برخی عربها به موی بافته شاخ میگویند، تعبیر دو شاخ را اشارهای بـه دو گـیس بـافته در دو جانب سر وی دانستهاند (میبدی، 4/ 735).</span></p><p><span>بسیاری از مفسران هم بهتر آن دیدهاند که چنین تعبیری را حمل بـر معنایی مجازی و کنایی کنند. برای نمونه، گاه گفتهاند چون شرق و غرب زمین را درنـوردیده بود (قمی، 2/ 41)، یا از آن رو کـه هـم از جانب مادر و هم از جانب پدر، نسب از بزرگان و نجیب زادگان میبُرد (بیرونی، 37)، یا چون چون روزگار او برابر دو نسل بود (طبرسی، 15/ 119)، یا برای آن که در نور و ظلمت پیش میرفت (ابوالفتوح رازی، 13/ 26)، یا برای آن که او را علم ظـاهر و باطن دادند (گنابادی، 8/ 488؛ برای برخی دیگر از تأویلات، رک : طبری، 16/ 12؛ بیرونی، 37ـ38). این میان، فرضیۀ برابری روزگار او با نسل، حتی در میان متأخران هم طرفدارانی مییابد. گذشته از آن که در حدود 180 سال پیش، فضل الله خاوری (1190ـ1266ق)، مـورخ عصر قاجار با تفسیر «قرنین» به دو دورۀ سی ساله، اثر خویش در شرح وقایع دوران فتحعلی شاه را تاریخ ذوالقرنین مینامد (افشارفر، 74)، برخی معاصران هم آن را بیشتر از دیگر دیدگاهها شایان دفاع دیدهاند (رک : صـادقی تـهرانی، 1/ 302).</span></p><p><span>یکی از محققان در دوران معاصر کوشیده است معانی نمادین شاخ در جایجای جهان باستان را تحلیل کند و بدینسان، اسباب و علل یادکرد از فردی با لقب ذوالقرنین در قرآن کریم، یا استفاده از شاخ در تاج شـاهان ایـران باستان را بازکاود (رک : سیاه پوش، سراسر اثر). نیز، محققی دیگر کوشیده است با مطالعۀ معنای «قرن» در زبانهای عربی، عبری، اکدی و سریانی و توجه به هستۀ مشترک معنایی کلمه در هر سـه زبـان، بـه همراه توجه به اساطیر مـختلف در ایـن زبـانها که در آنها از شخصیتی با دو قرن یاد شده است، معنای واژه را بهتر بکاود. از نگاه وی، تعبیر ذوالقرنین، در همۀ این زبانها در عصر کهن، کنایه از قـدرت و شـوکت فـراوان بوده، و از این رو به شاهان اطلاق میشده است (مـساح، 9 بـه بعد).</span></p><p><span><strong><span>ب) هویت ذوالقرنین</span></strong></span></p><p><span>در تعیین هویت ذوالقرنین بحثهای گوناگونی درگرفته، و حدسهای مختلفی زده شده است. حتی در روایتی، از قول پیامبر اکرم (ص) نـیز، تـردید در بـارۀ هویت ذوالقرنین گزارش گردیده است. بر پایۀ این روایت، پیـامب سارتر چه بر سر جایزۀ نوبل آورد...
ما را در سایت سارتر چه بر سر جایزۀ نوبل آورد دنبال می کنید